حتما اون دارویی که زدم رو زخمش باعث شده درد بگیره یا شایدم بسوزه ولی درمانش میکنه
دستمو گذاشتم رو پیشونیش تب داشت به خدمتکارای بیرون گفتم برام اب سرد و دستمال بیارن
یکم گذشت تا چیزایی که میخواستم رو برام اوردن
دستمال رو خیس کردم و گذاشتم رو پیشونیش تا تبش رو بیاره پایین
.......................
شب شده بود و اون هنوز به هوش نیومده بود
تق تق تق
+بفرمایید
در باز شد و لوکا اومد تو لبخند مهربونی زد و گفت
لوکا،از صبح اینجایی حتما خسته شدی بهتره بری استراحت کنی
+ولی.....
لوکا،نگران نباش خدمتکارا اینجان
باشه ای گفتم و رفتیم بیرون
+اون خانمی که اون موقع درمانش کردم ......
لوکا،حالشون خوبه
+میخوام ببینمشون تا مطمئن بشم
لوکا،متاسفم ولی فکر نکنم پزشکای دیگه اجازه بدن بری
+اوهوم باشه
لوکا منو برد به یه اتاق اتاق بزرگی بود ولی دکورش قدیمی بود خیلی قدیمی
+اینجا چرا اینجوریه؟
لوکا،چجوریه؟
+اِم...خب...هیچی خیلی ممنون
رفتم تو و درو بستم همه چیز اینجا خیلی عجیبه از مردم و لباساشون تا دکور اتاقاشون
یعنی من کجام؟
[دو روز بعد]