عشق مخفی پارت5
ببخشید بچه های نمونه گلای تو خونه دیر شد
امتحان زبان داشتم 😊
شوت شین برید ادامه😂😂
از زبون ادرین ژان دل❤️😂
شب شده بود ساعت11 شب (وجی:شب شده پر ستاره ادرین اومد دوباره (این شعر را دوبار میخواند😂) (ادرین:بله دیه ما امدیم حالا خفه برو گمشو😂)
بود دلم مری رو میخواست اما من که نمیتونم اینطوری برم که یه دفعه
یک فکری تو سرم زد 😆
از زبون مرینت جون😃
شب شده بود رفتم تو بالکن که یه هوایی بخورم
حدوا'ا ساعت11شب بود 😴
یه دفعه دوتا چشم سبز توجه منو جلب کرد
گفت:
+سلام پرنسس
*تو....تو...اینجا...چیکار..میکنی
*ادرس منو از کجا گیر اوردی هاننن؟
+بابا پرنسس نفس بگیر الان20تا سوالتو جواب میدم😑
*بگو مگرنه جیغ میزنماااا
نشست رو صندلی میز توالتم
+باشه باشه بگو 🙄
*از کجا ادرس منو پیدا کردی؟
+شنیده بودم اینجا خدمتکاری
*کی بهت گفته هانن؟
+ادرین امم دوست خانوادگیمون🤐
تو دلم گفتم هه نمیگه زنشم میگه خدمتکار هه چه توقعی دارم اخه😐
*اسمت چیه؟
+اممم صدام کن کت ..کت نوار
*اسم اصلیت؟
+بعدا میفهمی سوال بعدی
*چه جوری وارد اینجا شدی هاننن؟
+از دیوارا پریدم خو
*دزدکی وارد شدی هانن😡
+اله دیه😁
*خونت کجاس؟
+بیست سوال شداپرنسس حالا نوبت منه سوال بپرسم
*نخیرم
+اره
*نه خیر
+ارههههههه
روم خیمه زد شروع کرد به قلقلک دادنم
*نه نکن....نکن دیوانه...ولم کن
+نچ تا نگی ولت نمیکنم 😐🔪
یه دفعه الیا درو وا کرد فکر کنم کت تا الان اب شده باشه چون سریع نشست
&اوه اوه بد موقع مزاحم شدم به کارتون ادامه بدین
+شما نمیومدی ما کارمونو میکردیم
&اوه اوه کت ما میخواد کارهای بد بد بکنه 🙄
*نه الیا اونطور که فکر میکنی نیسسس😭
&فردا پس فردا نبینم شکم مری بزرگ شده ها😅😂🤣
کت و من یه جوری نگاش کردیم که فکر کنم اب شد محو زمین شد کلا😂
&شب خوش خدافز به کارتون ادامه دهید فرزندانم 😂🚶🏻♀
*الیااااااا منو تنها نزار 😐😱
الیا رفت کت یه نگاهی به من انداخت تا تهشو خوندم دوییدم اتاق الی 😵
*مردم خواهرشوهر دارن منم دارم منو تنها نزاررر
&برو بابا داداش ما عرضه نداره خوشبختت کنه
کت داشت میومد
*باز که تو اومدی
+واو پرنسس من بی تو میمیرم
*😶😐😑
&برین گمشین من موخام لا لا کنم
&اسم نی نی تون اگه دختر شد،بزارین ادرینا خدافز تا دیدار بعدی
*🤬🤬
&برو دیه ااااا
رفتم رو تختم نشستم
کت هم اومد نشست رو صندلیم
+حالا من سوال میپرسم؟
*اهه باشه😑
+خب واسه چی اینجا خدمتکاری؟
*بزار واست از اول بوگم یه پسر بود به نام ادرین که خیلی بد بود
ما تازه میخواستیم نامزد بشیم که دیه نامزدیو بهم زد
بعدش پدر مادرم مردن طلب کارای بابام مالمون بردن کلا و بعدش الی گفت عمارت داداشم نیاز به خدمتکار داره منم اومدم اینجا ههههههههه (علامت خنده )
کت یه نگاه مشکوک به من کرد گفت :
+دروغ کی نمیگی؟
*امم نه واسه چی دروغ بگم هان؟
+حاضری با من باشی
*نه کت نمیتونم
+خب به مدت سه ماه اگه از من خوشت اومد بیشتر
*کت من نمیخوام هیچ پسری به من دست بزنه
+قول میدم دیه
*قول
+قول
ایزی تمامام تمامام ❤️
نظر بدین گلای من منتظر نظراتون بیدم😊