🔥عنصرعشق💧پارت4

"F" · 09:34 1400/04/20

 


گوشی‌رو‌از‌‌تو‌جیبم‌در‌آوردم‌الیا‌بود
[بعد‌از‌مکالمه]
‌الیا‌زنگ‌زد‌گفت‌ماشین‌هامو‌از‌نیویورک‌رسیده
‌ولی‌باید‌‌من‌برم‌و‌امضا‌کنم.........
[خلاصه‌میکنم:مرینت‌میره‌‌و‌ماشین‌هارو‌‌میگیرن
و‌میرن‌خونه][خونه‌مرینت]
‌از‌ماشین‌پیاده‌شدم‌چقدر‌دلم‌واسه‌ماشینم‌تنگ‌شده
بود‌فکر‌کنم‌الیا‌هم‌همین‌حس‌رو‌داشت
*به‌چی‌فکر‌میکنی؟
+‌به‌همون‌چیزی‌که‌تو‌فکر‌میکنی
‌با‌الیا‌رفتیم‌تو‌خونه
خونه‌تمیز‌شده‌بود
*‌چطوره؟
+عالی‌‌فقط...
*اتاق‌پدر‌مادرت‌هم‌همونجور‌دست‌نخورده‌مونده
راستی‌مرینت‌‌یه‌اتاق‌دیگه‌غیر‌از‌دواتاقی‌که‌بهم‌نشون
دادی‌هم‌هست‌اون‌مال‌چیه؟
+اون‌اتاق‌کارمه
*اونم‌تمیز‌کردم
+ممنون
*میگم‌من‌گشنمه‌نمیخوایم‌ناهار‌بخوریم؟
+مگه‌ساعت‌چنده؟
*ساعت‌۳[۱۵]
*‌منم‌گشنمه‌بریم‌یه‌چیزی‌بخوریم
[سر‌میز]
+فردا‌تو‌هم‌با‌من‌بیای
*کجا
+شرکت
*واسه‌چی؟
+مثلا‌منشی‌منی😎
*‌‌‌اها‌از‌‌اون‌نظر
+بعد‌از‌ناهار‌بریم‌‌خرید‌ 
*‌باشه‌
[‌بعد‌از‌ناهار]
+الیا‌بریم
*اره‌بریم
*بیا‌با‌ماشین‌من‌بریم
+باشه
+باید‌اتاق‌مدیریت‌‌تو‌شرکت‌رو‌هم‌تغییر‌‌بدم
*‌واسه‌چی؟
+‌‌وسایلش‌از‌مد افتاده
[شب‌‌][بعد‌از‌شام]
+الیا‌من‌میرم‌بخوابم‌
*باشه‌شب‌بخیر
‌‌رفتم‌تو‌اتاقم‌خودمو‌پرت‌کردم‌رو‌تخت
امروز‌خیلی‌خسته‌شده‌بودم‌‌‌‌چشمام‌کمکم‌بسته
شدن.....
‌با‌صدای‌‌‌‌‌‌شکستن‌چیزی‌‌چشمامو‌باز‌کردم
‌حتما‌الیا‌تو‌اشپز‌خونه‌بود‌‌تا‌خواستم‌چشمامو‌ببندم