🏔سرنوشت✒پارت۱۹
سه چهار باری که جیغکشید ساکت شد
با تردید پرسیدم
×تمومشد؟
+ن هنوز مونده
یکهو در باز شد و مداد شمعی پرید تو اتاق
لوکا،چی شده؟
هردو با تعجب بهش ذل زدیم اخمی کردمو گفتم
×راهو اشتباه اومدی
گیج نگام کردو گفت
لوکا،ها؟
×طویله(درسته؟) از اون وره😑(کشته مرده ادبتم😐)
اخمی کردو گفت
لوکا:چیکارش کردی که اونجوری جیغمیزد؟
×چی؟من؟کاریش نکردم
لوکا،دروغ نگو ادرین
×چهطرز صحبت با شاهزادس درست حرف بزن ببینم
لوکا،چی شده مرینت؟
+من از اینده اومدم
لوکا،چی!!!!!......چی داری میگی
×متاسفانه یا خوشبختانه درست میگه
لوکل،اگه اینجوریه....باید به پادشاه بگی
×میخواستم همین کارو کنم که تو اومدی😑
رو ب دختره گفتم
×بیا این زخم منو ببند تا برم
بدون هیچ حرفی زخممو بست لباسامو پوشیدم و
با لوکا رفتیم تالار اصلی
《از زبان مرینت》
اون بهاصطلاحشاهزاده اسم چی بود؟اَه یادم رفت
وای فکر کن من تو گذشتم من الان با شاهزاده سلسله اگراست حرف زدم واو چه خفن