🔥عنصر‌عشق💧پارت9

"F" · 17:00 1400/05/01

 


+‌نظرت‌چیه‌باهم‌بریم‌‌‌‌من‌کلی‌کار‌دارم‌و‌خوشحال
میشم‌یه‌دوست‌قدیمی‌کمکم‌کنه‌حالا‌میای؟


×‌‌البته


‌با‌ادرین‌داشتیم‌میرفتیم‌که‌یکهو‌دیدم‌نگهبان‌جلوی
الیا‌رو‌گرفته‌و‌نمیزاره‌بیاد‌تو


+ادرین‌‌برو‌بگو‌ بزاره‌بیاد‌تو‌اون‌دوستمه


×‌الان‌میرم


 ادرین‌رفت‌‌وبا الیا‌برگشت


*سلام‌مری


+الیا‌هزار‌بار‌گفتم‌اینجوری‌صدام‌نکن


*باشه‌بابا


+حالا‌چرا‌انقدر‌ دیر‌‌اومدی؟


*‌کار‌پیش‌اومد


+‌ادرین‌این‌الیاست‌همون‌دوستی‌که‌گفتم‌از‌این‌به
بعد‌منشی‌من‌خواهد‌بود


*‌وایستا‌ببینم‌این‌ادرین‌خودمونه


+اره


*وای‌خوشحالم‌بازم‌میبینمت
*تو‌ و مرینت‌همیشه‌خدا باهم‌بودین


×منم‌خوشحالم‌که‌دوباره‌میبینمتون


*عه‌انقدر‌رسمی‌نباش،مرینت‌باز‌تو‌‌رفتی‌مغرور
بازی‌دراوردی‌بدبخت‌اینطوری‌حرف‌میزنه


+ن‌به‌جان‌تو😅


*جون‌خودن‌مگه‌من‌جونمو‌از‌‌‌تو‌‌رود‌خونه‌گرفتم


+‌باشه‌حالا‌توهم چرا‌ترش‌میکنی😂
‌بیاین‌‌بریم‌که‌باهاتون‌کار‌دارم


‌‌هردوشونو‌بردم‌تو‌اتاقم


*واو مرینت‌گفتی‌میخوام‌دکوراسیون‌تغییر‌بدم
ولی‌نگفتی‌در‌این‌حد


+بله‌دیگه‌،حالا‌بشینید


هردو‌شون‌نشستن


*میخوای‌بهمون‌قهوه‌بدی؟


+‌‌اره‌اما....


×اما‌چی؟


یه‌عالمه‌پرونده‌ریختم‌جلو‌شون


+اما‌بعد‌از‌‌‌درست‌کردن‌پرونده‌ها😎


×‌میشه‌من‌استعفا‌بدم؟


+واسه‌چی


×‌من‌بخوام‌این‌پرونده‌هارو‌مرتب‌کنم‌دستام‌میشکنه
+*😂😂😂
[یک‌ماه‌بعد]
یک‌ماه‌‌از‌برگشتن‌من‌به‌پاریس‌میگذره
‌یخ‌‌ادرین‌باز‌شد‌‌و‌کلی‌من‌و‌الیا‌و‌ادرین‌رفتیم‌بیرون
‌‌‌‌‌‌‌‌با‌کاگا‌می‌کنار‌میام‌البته‌فقط‌در‌حدی
که‌اخراجش‌نکنم کلی‌اتفاق‌بد‌هم‌افتاد مثلا‌یه‌بتر‌میخواستم‌تصادف‌کنم‌‌که‌این‌یکی‌از‌این
اتفاق‌ها‌ی‌بد‌بود‌‌الانم‌‌شرکتم‌‌و‌‌‌روی‌صندلیم‌لم‌دادم
🚪تق‌تق‌تق


+بیا‌تو


×مرینت‌‌اتفاقی‌افتاده😖


+چی‌شده


×وای‌مرینت