🏔سرنوشت✒پارت۱۸
×چرا باید شوخی کنم من شاهزاده سلسله اگراستم(برگرفته شده از فیلمای کرهای😐😂)
یکهو داد زد
+سلسلهاگراااااااااااست!!!!!!
×یواش تر کر شدم اره چیز عجیبیه؟
+شوخیت گرفته معلومهعجیبه سلسلهاگراست کجا و ما کجا!!!! پدر پدر پدر پدر پدر پدر پدر و هزارن پدر دیگه که همه میشن پدر پدر پدر پدربزرگ پدر بزرگ عه چی دارم میگم میدونی داری راجب چی حرف میزنی؟حرف هزاران سال پیشه
×هزاران سال پیشکجا بود😐
+داداش فکر کنم فقط زخم شمشیر نیست تو کلا مختم مشکل داره ما الان تو قرن ۲۱ کیم
×قرن ۲۱ چیه الان سال ۵۱ دقیق بخوام بگم
سال ۱۳۵۱ بعد میلاد(فکر میکنم درست گفته باشم😐)
سرمو برگردوندم چشماش شده بود اندازه نبلکی
و تند تند نفس میکشید
بریده بریده گفت
+شو...خی میکنی.....مگه ن؟
×چرا باید باهات شوخی کنم
+دوربین مخفیه؟
×چی مخفی؟
اومد رو تخت کنارم نشست سرشو با دستاش گرفت و اروم زمزمه کرد
+الانمنتوگذشتم؟ولی چطور ممکنه؟
یکهو جیغی کشید که ۱۲متر رفتم هوا
×چته چرا جیغمیزنی
داد زدو گفت
+تو منو از اینده برداشتی اوردی اینجااااااااا
این بار خودمم شکه شدم اینده؟مگه میشه؟
×چی داری میگی
+همه چیز جوره لباساتون دکور اتاقاتون طرز حرف زدنتون
×یعنی الان تو از اینده اومدی؟
+ا...ره
+ببخشید ولی من باید هیجان خودمو تخلیه کنم
با تعجب بهش ذل زدم که یکهو جیغ کشید
گوشامو با دستام گرفتم این دختر دیوونه بود
اگه همه اونایی که تو ایندن مثل این باشن که....(که چی ها؟😑/هیچی😐)
سه چهار باری که جیغکشید ساکت شد