🔥عنصرعشق💧پارت8
اونومثلبرادرمعزیزداشتم نمیدونستمکهتوشرکت
منکارمیکنهمنو اونهمیشهخداباهمبودیم
منمیرفتمخونشوناونمیومدخونمون
چهدورانیداشتیم
بلندشدمورفتمبیرونادرینبیروناتاقروی
صندلیهانشستهبود
×خانمدوپنچنگ
+بلندشوبریم
×میتونمیهسوالبپرسم؟
+بپرس
×طراحشرکتکیهقبلاپدرتونطراحیمیکردن
+طراحشرکتمنم
×شما؟
+منتونیویورکمعروفبودم،راستیتوتوشرکت
چیکارمیکنی؟
×منیکیازمدلهاهستم
+اوندخترهاسمشچیبود؟؟؟
×کاگامی؟
+ارههمون اونچی؟اونتوبخشخیاطیهدرسته؟
×بلهولیمیشهاخراجشنکنین
+شاید
×لطفا
+توچراخواهشمیکنی؟خودشبایدبیادخواهشکنه
[یکونیمساعتبعد]
کلشرکتروگشتیمالانهماومدیمتوغذاخوری
شرکت
×میتونمیهسوالبپرسم
+بپرس
×پدرتوناقایدوپنچنگ چطور.....
+قراربودپدرومادرمباپدرمادردوستمبرنیهسفر
کاریولیخبتصادفمیکننو....
دیگهنتونستمحرفموادامهبدمبغضگلوموگرفته
بود
یکهویهلیواناباومدجلویصورتمسرمواوردم
بالاولیوانروازشگرفتم
×ببخشیدننیخواستمیادتونبندازم
+نمشکلینیست
+بهتربرگردمدفترمکهکلی کاردارم
بلندشدموخواستمبرمکه....
×خانمدوپنچنگ.....
سرموبرگردوندموگفتم
+لطفاوقتیجمعخودمونیهمرینتصدامکن
×اما...
+ادرین
×باشه
+نظرتچیهباهمبریممنکلیکاردارموخوشحال
میشمیهدوستقدیمیکمکمکنهحالامیای؟